خدا گریه مسافرو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدما برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاست
روی شونه های لرزون منه
از تموم ادمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوشش و وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه تلخ خداحافظی رو
می خونم با اینکه بسته است لبام
پشت سرگذاشتن خاطره ها
همه عشقهاودلبستگیا
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد میزنه بیا بيا...
نظرات شما عزیزان:
فاطمه
ساعت17:41---7 مرداد 1392
سلام نادیا جونم
مرسی نادیا جونم
ابراهیم
ساعت14:01---31 فروردين 1392
هی روزگار........
ابجی جان دست رو دلم نزار که خونه
مه مت
ساعت0:36---23 آبان 1391
Mostafa
ساعت18:44---19 آبان 1391
|